کسی چه میداند آغاز است یا پایان آن تصمیمی که در سکوت، در بی وزنی افکارت میگیری؟ گاهی دست از تقلا کشیدن خودِ تلاش است. تلاشی برای دست یازیدن به آرامشی گم شده... باید در تیرگی شبانِ تنهایی غوطه خورد و با این فکر، دلِ اندیشناک را تسلی بخشید که «هر قدیسی گذشته ای داشته...». باورها، احساسات و قلبِ سرشار از صداقت بی قدر بود و من نمیدانستم... نمیدانستم میشود شأن آدمی را در حد یک بازیچه پایین آورد. موسیقیِ همیشه ی درونم رو به خاموشی گذاشت... این رنج را حاصلی باید... چه؟! هنوز نمیدانم... این روزها صفحه ۴۳۱,این روزها,این روزها که میگذرد جور دیگرم,این روزها که میگذرد,این روزها اینگونه ام,این روزهای من,این روزها که میگذرد هر روز,این روزها حال خوشی ندارم,این روزهایم به تظاهر میگذرد,این روزهااا,این روزها افشین ...ادامه مطلب